آیا DSM-5 برای سلامتِ روان‌‌تان مضر است؟*

 در ترجمه

 

دِبی ن. در دهه‌ی نود، و زمانی که به سواحل مدیترانه سفر کرد تا از رابطه‌ای آزارگرانه بهبود یابد، دانشجو بود. به‌خاطر شور و حرارتی که در پارتی‌ها از خود نشان می‌داد- و هنجاری فرهنگی در خانواده‌ی مهاجرش به حساب می‌آمد- اسکیزوفرنیک تشخیص داده‌شد. در ایالات متحده، با مصرف الکل و مواد دردش را آرام می‌کرد و به هاروارد جایی که مدرک کارشناسی ارشدش را گرفت وارد شد. آنجا تشخیص اختلال دوقطبی دادند و برایش لیتیوم تجویز کردند ( که به عملکرد تیروئیدش آسیب همیشگی وارد کرد) و به او داروهای ضد افسردگی دادند و گفتند تا آخر عمرش به آن‌ها نیاز دارد. حالا پس از بارها بستری شدن و شَکی رنج‌آور درباره‌ی خود، از داروها رها شده، کسب و کار خود را دارد و سبکِ زندگی‌ای سالم بر اساس استراحت، تغذیه، ورزش و مراقبه پیش گرفته است «من خودم را شخصی با احساس می‌بینم که فقدان‌های بی‌شماری را از سرگذرانده. من سبک زندگی‌ام را تغییر دادم و مسئولیت رفتارم را به عهده گرفتم. من یک نجات‌یافته هستم.»
داستان‌هایی مانند ماجرای دبی در همه جا دیده می‌شود و به قدری دردسرساز است که درست از زمانی که نسخه‌ی جدید راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی، یا DSM-5، در سال دوهزار و سیزده آماده‌ی انتشار شد، متخصصان بالینی از قبل فراخوانی برای اصلاحات عمده‌ی متنی که دهه‌ها تشخیص و درمان روانپزشک‌ها را پیش‌ برده، آماده کرده بودند. بسیاری از آن‌ها پنج مِی همان‌ سال، روزی که انجمن روانپزشکی امریکا (APA) در فیلادلفیا رای نهایی را برای انتشار ‌DSM-5 صادر کرد، در تظاهرات «بایکوت نورمال» شرکت کردند.
دیوید اوکس، سازمان‌دهنده‌ی بایکوت و دبیر اجرایی سازمان MindFreedom International می‌گوید «این یک جنگ داخلی میان تشکیلات روانپزشکی و به اصطلاح رادیکال‌ها نیست. ما در تلاش هستیم بحث را در چهارچوب حقوق بشر قرار دهیم، چون ‌DSM برای اعمال تبعیض، نقض آزادی‌ها و تخصیص منابع، مورد استفاده قرار گرفته‌است. این یک سند شبهِ قانونی است که تنها چند صد نفر نوشته‌اند و مردان سفید پوست ثروتمند به آن رای داده‌اند»
دکتر الن فرانسیس که وظیفه‌ی تجدیدنظر فوریِ DSM-4 را به عهده داشت، یکی از روانپزشک‌هایی است که امروز در کنار سازمان‌هایی همچون انجمن مشاوران امریکا، انجمن روانشناسان بریتانیا، و بخشی از انجمن روانشناسان امریکا، خواهان اصلاحات هستند. اما تلاش آن‌ها متمرکز بر روند تصمیم‌گیری دراین‌باره است که کدام تشخیص‌ها باید در«انجیل روانپزشک‌ها» قرار بگیرد و در مورد آن تشخیص‌ها چه حکمی در چهارچوب فعلی ‌DSM باید داد.
بسیاری از روانشناس‌های فمینیست، روانپزشک‌ها و مددکارهای اجتماعی خواستار اقدامی شدیدتر هستند، من‌جمله بایکوت DSM-5 از سوی روانشناس‌های بالینی، و تشکیل کنگره‌های دادرسی جهت برخورد با تشخیص‌های روانپزشکی و اثرات مخرب برچسب زدن به مردمی که از نظر روحی بیمار فرض می‌شوند.
پائولا جی. کاپلان روانشناس فمینیست یکی پیشروترین‌ مدافعان این اقدام و عضو برنامه‌ی زنان و سیاست جمعی در مدرسه‌ی کندیِ هاروارد و اتحاد Psychiatric Labeling Action Network for Truth است. این اتحاد، ائتلافِ افراد و سازمان‌هایی‌ست که به‌خاطر ناامیدی از ماهیت غیرِ علمی DSM، آسیبی که به انسان‌های بسیاری که این برچسب‌های تشخیصی مستبدانه را دریافت کرده‌اند رسانده، و عدم تمایل APA به تعهدی جهت اعمال اصلاحات جدی، آن را شکل داده‌اند.
کاپلان که از دو کمیته‌ی DSM پیشین به‌علتِ«مواجهه‌ی کج‌دار و مریز با تحقیقاتِ غیرعلمیِ مرتبط با تشخیص» استعفا داده‌است می‌گوید:«بیش از پیش بر ما آشکار می‌شود ویراستارهای راهنمای اصلی روانپزشکی، که سود بزرگی برای APA به همراه آورده‌اند، شواهدِ کلانِ آسیبی را که برچسب‌های نسخه‌ی سابق راهنما وارد آورده، و آسیب محتملی که قرار است از محتوای DSM-5 وارد شود، به رسمیت نمی‌شناسند.»
با توجه به آن‌چه درDSM-5 آمده، به نظر می‌رسد خودِ این راهنما، به ویژه برای زنان، کودکان و سالمندان زیان‌آور است. مثلاً سوگواری بعدِ از دست دادنِ عزیزی، ممکن است برچسب «افسردگی» بخورد، که اگر بیش از دوماه طول بکشد به دارو نیاز دارد.
کسالتِ «سندروم پیشاقاعدگی» طبق DSM به زنانِ بسیاری که عادت ماهانه می‌شوند انگِ بیمار می‌زند. نگرانیِ دیگر «اختلاهای جنسی» همچون «اختلال ارگاسم در زنان» است که به « تاخیر، یا عدم ارگاسم در پیِ فازِ هیجان جنسی نورمال» می‌گویند که مزمن شده یا عود کرده‌است. این تشخیص «براساس رای متخصص بالینی است که ظرفیت ارگاسمی زن را، با توجه به سن، تجربه‌ی جنسی و تحریک جنسیِ کافی، می‌سنجد» به گفته‌ی دکتر لئونور تیِفر تغییراتِ DSM-5 در توصیف جدید علائم، تلاشی برای «بازآراستنِ صندلی‌های عرشه‌ی کشتی تایتانیک است»
روانشناس‌های فمینسیت، از دهه‌ی هشتاد میلادی، وقتی «انجمنِ زنان در روانشناسی» دادخواستی مرتبط با DSM-III-R تنظیم کرد، DSM را به چالش کشیده‌اند. امروزه آن‌ها با همراهیِ دیگران، در عمق دیگری به مخالفت با تلاشِ اخیرِ APA مشغول اند.
اَل گلوز، مدیرِ اجراییِ «انجمن بین‌المللی برای روانشناسی و روانپزشکی اخلاقی» یکی از آن ها است. او می‌خواهد اصطلاحات دست و پا شکسته و نامفهموم DSM-5 با وا‌ژه‌هایی مرتبط که تنش‌های زندگیِ مدرن را- فقدان، یأس، تنهایی، ناامیدی- بازتاب می‌دهد جایگزین شوند. کلماتی که با «پریشانیِ عاطفی، اضطرار معنوی، بحران‌های زندگی، مشکلات غامض» مرتبط باشند. گلوز می‌گوید مسئله این است که « چه‌طور تشکیلات روانپزشکی و صنایع دارویی را وادار کنیم از پایه نوسازی شوند» تا از زبانی با الگوی پزشکی فاصله گرفته و از کلمات معمولی‌ جهت تسهیل کمک به مردمی که رنج می‌کشند، استفاده کنند.
دکتر دیوید الکینز، پرفسور بازنشسته روانشناسی دانشگاه پِپردین، معتقد است وقت آن رسیده آسیب‌های وارده از DSM به عنوان یک «مسأله‌ی عدالت اجتماعی» مطرح شود. او در نامه‌ای به APA از سوی گروهی از روانشناس‌های انسان‌گرا در انجمن روانشناسان امریکا، خواهان «یک بازنگریِ مستقل و از بیرون» شده‌است تا تضمین کند DSM-5 «مطمئن و معتبر» است.
اما شاید پائولا کاپلان بهتر از هرکس موضوع را مطرح کرده:
«این فراخوان حمله به روان‌درمانی، زیر سوال بردن آن و حتا تمامی تشخیص‌ها نیست، بلکه تلاشی جهت جلبِ توجه به این سازوکارِ تشخیص روانپزشکی است که مورد بررسی حداقلی قرار گرفته، و یافتنِ راه‌هایی برای محافظت از مردم برابر آسیب‌های آن است»

*این پُست خلاصه و ترجمه این مطلب است

نوشتن را شروع کنید و اینتر را بزنید