On Deism And Clockwork Universe

 در ترجمه

 

پلی‌بوی: اگر زندگی انقدر پوچ و بیهوده‌ست، حس می‌کنی ارزش زیستن دارد؟

کوبریک: برای آن‌هایی از ما که به‌نوعی با فناپذیری‌مان کنار آمده‌ایم، بله. بی‌معنایی زندگی، انسان را وادار می‌کند معنای خود را خلق کند. البته کودکان زندگی را با حسِ شگفتیِ خالص آغاز می‌کنند. ظرفیتی برای تجربه کردنِ لذت تمام و کمالِ چیزی به سادگی سبزیِ یک برگ؛ اما همین طور که بزرگ‌تر می‌شوند، آگاهی از مرگ و زوال، ذره‌ذره به خودآگاهی‌شان حمله‌ور شده و زیرکانه لذتِ خالصِ زیستن، کمال‌گرایی، و پندارِ جاودانگی را می‌فرساید.
کودک حینِ رشد، مرگ و درد را همه‌جا در نزدیکی خود می‌بیند، و کم‌کم ایمانش را به غایتِ خوبیِ بشر از دست می‌دهد. اما اگر به شکلِ معقولانه‌ای قوی- و خوش‌شانس- باشد از این تاریک و روشنِ روح، تولدِ دوباره‌ی اشتیاق و نیروی سرزندگی را بیرون می‌کشد.
او باوجود و به‌علت آگاهی‌اش از بی‌معنایی زندگی، می‌تواند حسِ تازه‌ای از معنا و ثبات را بازسازی کند. شاید همان حسِ شگفتی که با آن متولد شده بود را بازپس نگیرد، اما می‌تواند چیزی بسیار ماندگارتر و پایدارتر شکل دهد.
وحشتناک‌ترین واقعیتِ جهان خصومت‌آمیزی‌اش نیست، بی‌تفاوتی‌اش است؛ اما اگر با این بی‌تفاوتی بسازیم و چالش‌های زندگی را درون سرحدهای مرگ بپذیریم، موجودیتِ گونه‌ جانوری‌مان معنایی حقیقی و شکوفا به‌خود می‌گیرد.
هرچقدر هم تاریکی پهناور باشد، ما باید نورِ خود را تامین کنیم.

(بخشی از مصاحبه‌ی استنلی کوبریک با پلی‌بوی در سال 1968)

نوشتن را شروع کنید و اینتر را بزنید