« بولوار استخرهای پاکیزه گواه و آفرینندهی نخستین عشق من است که در دوران کودکی و پسربچهگی و نوجوانی چشیدهام، ولی افسوس، عشقی بیامید و ناکامیاب! نینا واراکینا و من در کوچهی تلگرافخانه نزدیک [...]
تا قبل از برگشتنم سالها بود خواب نمیدیدم. درستترش این است که صبحها رویاهایم یادم نمیآمد. از وقتی برگشتم نمیشود بخوابم و اغلب کابوس نبینم و همهی جزئیاتش تا ساعاتی بعد از بیداری مشغولم نکند. [...]
از تو که جدا میشوم قوی و آرامام. همهی راههای به سوی انقلاب پیش پایم سنگفرش میشوند. از کتابفروشیها صدای سرود میآید. از تو که جدا میشوم غربتم اینجا کمرنگ میشود. آدمهای روبه رو [...]
این وبلاگ شاید به زحمت سالی پنجبار بهروز میشه. باقی مدت خرابه. سالی یکبار به سر من میزنه روبهراهاش کنم و هربار به دنبال تعمیر حداقل سهتا یادداشت آخرم میپره؛ و من از رو نمیرم. مثل حالا.