مقاومت درمان است
مقاومتها در روانکاوی به دو دستهی جدا از هم تقسیم میشوند. یک دسته مقاومتهایی که مقابل قواعد بنیادین روانکاوی هستند یعنی مقاومتهایی که آنالیزان هر اتفاق عادی و پیش پاافتادهی زندگیاش را بهانه میکند تا روند روانکاوی را تغییر داده و یا کلاً قطع کند. عموماً وقتی از مقاومت حرف میزنیم منظور همین دستهی اول است. اما دستهی دیگر که کاملاً از این مقاومتها مجزاست همان مقاومتهایی هستند که در چهاچوب ترنسفرنس اتفاق میافتند. یعنی مقاومتی که خود ترنسفرنس از آن استفاده میکند تا مقاومت انجام دهد. یعنی چیزی که میبایست نیروی محرکه یا قویترین موتور روانکاوی باشد، به مستمسکی برای مقاومت تبدیل میشود و مقاومت تمام نیرویش را بر آن متمرکز میکند. این اتفاق وقتی میافتد که آنالیزان با استفاده از فضای ترنسفرنس، بهجای اینکه هرآنچه را که در گذشتهاش اتفاق افتاده به خاطر بیاورد و راجعبه آنها صحب کند، در عمل تکرار میکند و از حوزهی گفتار خارج میشود. قرار بر این است که در روانکاوی شخص صحبت کند و قرار است این صحبتها همهچیز زندگی را دربر بگیرند. مثلاً کل گذشتهمان. ولی در این مورد خاص از مقاومت، شخص قادر نیست گذشتهاش، یا مواردی را که مقاومت برآنها پرده افکنده حتا بهخاطر آورده و به کلام دربیاورد و راجعبه آن صحبت کند، پس آنها را در رابطهی انالیتیکش با روانکاو به عمل درمیآورد. یعنی آدمها درچهارچوب رابطهی انالیتیکشان تمام روابط سمبلیک و معنادار گذشتهشان را دوباره با روانکاو تکرار میکنند. گاهی او را در قالب پدر قرار میدهند و رابطهای که با پدرشان داشتند را در جریان انالیز تکرار میکنند و گاهی او را در جایگاه مادر قرار میدهند و رابطهی گذشتهشان با مادر خود، و حتا روابطی را که با خواهر و برادرها داشتند(به هرحال هر آنالیزانی میداند در رابطه با آنالیست خودش تنها نیست)، دانه به دانه در رابطه با روانکاو تکرار میکنند. درصورتی که باید این روابط در گذشته را آنالیز کند یعنی به ذهن بیاورد و دربارهشان صحبت کند و مثل باقی موارد در روند کلام قرارشان دهد. مثلاً دلبریهایی که بعضی از آنالیزانها از روانکاوشان میکنند تکرار همان دلبریهاییست که در کودکی از پدر و مادرشان کردهاند. درست مثل زمانی که در کودکی احساس ناتوانی میکردند و فکر میکردند دستشان از همه جا کوتاه است و دست به دلبری از والدین میزدند. گاهی روا داری میکنند، گاهی از موضع برتر عمل میکنند و باز هم این تکرار چیزیست که در رابطه با پدر و مادر انجام گرفته و حالا یکبار دیگر میخواهند به پدر اثبات کنند من هم به خوبی تو میتوانم کارها را انجام دهم، حتا از تو بهتر هم میتوانم.
خلاصه اینکه آنالیزان هر الگویی را که براساس آن در کودکیاش زندگی کرده دوباره در جلسههای روانکاوی زنده میکند. و روانکاوی اصلاً یعنی همین. یعنی اینکه شخص دوباره گذشته را زنده کند. اگر گذشته زنده نشود نمیتوان رویش کار کرد. تا وقتی گذشته گذشته است، مرده و از خاطر رفته، از دسترس روانکاو دور است. آنالیز فقط بر گذشتهای تاثیر میگذارد که دوباره به حیات برگشته باشد. بعد از این مرحله است که آنالیزان قابل روانکاوی میشود (از مراجع به آنالیزان تبدیل میشود).
فروید میگوید هیچکس را نمیتوان وقتی در غیبت است، یا در عروسکش کشت. منظورش همان کاری است که جادوگرها میکردند و با سوزن فرو کردن در عروسکی نمادین فردی را در غیابش میکشتند. فروید میگوید چنین کاری امکانپذیر نیست، برای اینکه کسی را بکشید باید قبل از هرچیزی زنده باشد. باید دوباره مقابلمان ظاهر شود. پس در این شکل از مقاومت آنالیزان از زنده کردن، به خاطر آوردن گذشته سرباز میزند و آن را مانند تئاتری در جلسههای روانکاوی به روی صحنه میبرد.
یک روانکاو واقعی باید بتواند ابعاد روند احیای دوبارهی گذشته را کنترل کند. اگر ابعاد این به صحنه آوردن و زنده کردن گذشته از کنترل او خارج شود رابطهی انالیتیک قطع میشود. اگر این احیا سرریز کند و از چهارچوب درمان هم خارج شود و به دنیای خارج سرایت کند (مثلاً گول دلبریها را بخورد)، زمانی است که آنالیست نتوانسته ابعاد به حیات برگشتن گذشته را کنترل کند.
روانکاو باید بتواند این دو نوع مقاومت را از هم مجزا کند. فروید در «ماورای اصل لذت» مشخص میکند مقاومتها متفاوت هستند. رایجترین و دمدستیترین مقاومتها، مقاومتهای ایگو اند. مقاومتهایی که همان ابتدا گفتم قواعد بنیادین را زیرپا میگذارند. مثل دیر به جلسه رفتن، سر هزینه چانه زدن، یا هر بهانهای که روند روانکاوی را به تاخیر بیاندازد مقاومتهای ایگو هستند که خطوط شخصیتی فرد را مشخص میکنند. ولی مسئلهی اصلی مقاومتهای ناخودآگاه است. یعنی همان چیزی که درچهارچوب ترنسفرنس اتفاق میافتد.
حالا اگر آنالیزانِ یک روانکاو باشید چهطور میتوانید بر این مقامتها غلبه کنید؟ شاید با فرضی خوشبینانه با مطالعهی تئوریهای روانکاوی بشود تصور کرد که حداقل مقاومتهای آگاهانهتان را کمتر کنید. یعنی بتوانید مقاومتهایی را که در حوزهی ایگو هستنند کمابیش تا حدی کنترل کنید. ولی مقاومتهایی که ریشه در ناخودآگاه دارند در هرصورت از کنترل خارجاند و هیچ قدرتی مقابل آنها ندارید و خواهناخواه بروز میکنند و این برعهدهی روانکاو است که برای مقاومت شما چارهاندیشی کند.